درباره وبلاگ

سلام دوس جونا اینجا کلا هرچی خودم خوشم اومده میذارم امیدوارم شمام خوشتون بیاد
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ماه بانو و آدرس mahbanoo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 38
بازدید ماه : 129
بازدید کل : 11212
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1


ماه بانو
دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:51 ::  نويسنده : مهتاب       

 نه تنها پیرهن از چین بیاریم

که اقلامی خفن از چین بیاریم

برای رفع مشکل از جوانان
در این فکریم زن از چین بیاریم!

کفن پوشان راه محو فقریم
ولی باید کفن از چین بیاریم

دکانها مملو از پوشاک چینی است
از این پس رختکن از چین بیاریم

اگر آن چیز نیکو را لولو بُرد
نکن شیون لَبَن از چین بیاریم

چراغ مه شکن وقتی نداریم
چراغ مه شکن از چین بیاریم!

هزار و صد تومن لازم اگر شد
هزار و صد تومن از چین بیاریم!

ولی، شاید، اگر، داریم، اما
یقینا، واقعا از چین بیاریم

گلاب قمصر کاشان گران است
بیا مُشک خُتن از چین بیاریم

به هر صورت به سود ماست کلا
اگر حتی لجن از چین بیاریم
!

به جای رستم دستان و سهراب
اساطیر کهن از چین بیاریم

برای شاعران الفاظ کمیاب
جُعَل، حِربا، زغن از چین بیاریم

پر طاووس در دنیا گران است
دماغ کرگدن از چین بیاریم

اگر با زلزله تهران فرو ریخت
دوباره یک پکن از چین بیاریم

دموکراسی فراوان اولا هست
نباشد ثانیا از چین بیاریم

و آزادی که اصلا مشکلی نیست
ترن پشت ترن از چین بیاریم

دهنها خسته شد از نطقهامان
یدک باید، دهن از چین بیاریم

ترقه، فشفشه، باروت، موشک
خطرناکه حسن! از چین بیاریم

خلاصه جنس کشور گشته چینی
فقط مانده وطن از چین بیاریم

بیا تا دست یکدیگر بگیریم
و سر تا پا بدن از چین بیاریم




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:51 ::  نويسنده : مهتاب       

 بی همگان به سر شود بی تو مگر نمی شود ؟!
در دل بی قرار من عشق تو شر نمی شود

گر نروی تو از برم من بگریزم از درت 
موهبتی برای من مثل سفر نمی شود

لطف کن ای نگار من دور شو از کنار من 
با دو – سه متر فاصله رفع خطر نمی شود

کور شد اشتهای من ناز نکن برای من
قند و عسل برای تو مثل پسر نمی شود !

اسب خیالِ شعر من می رمد از کنار تو 
عشوه ی بیهوده نکن اسب که خر نمی شود

هرچه کنی به خود کنی گر همه نیک و بد کنی
دامن ضد آبِ من یک ذره تر نمی شود

سرو چمان من دگر همدم گل نمی شود 
میل چمن نمی کند سیخ ِ جگر نمی شود !

دایره ی خیال اگر مستِ شعاع ِ چشم تو
زاویه ی نگاه من با تو وتر نمی شود (؟!)

حرف به افراط زدم گیج شدم قاط زدم
شعر که همواره چنان درّ و گهر نمی شود

یا تو بیا به خانه ام یا ببرم به خانه ات
یا برو بی خیال شو یا دم ِ در نمی شود

مایه ی انحراف من ! گوش کن اعتراف من :
بنده هم عاشقم ولی زیر ِ گذر نمی شود !




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:49 ::  نويسنده : مهتاب       

 « عجب رسمیه رسم زمونه »

خونه مون عیدا پر مهمونه

می رن مهمونا از اونا فقط

آشغالِ میوه به جا می مونه !

کجاست اون کیوی ؟ چی شد نارنگی ؟

کجا رفت اون موز ؟! خدا می دونه !

 

جعبه خالی ِ شیرینی هنوز

گوشه ی طاقچه پیش گلدونه

عطرش پیچیده تا آشپزخونه

شیرینیش کجاست ؟ خدا می دونه

می رن مهمونا از اونا فقط

جعبه ی خالی به جا می مونه !

 

از بس خونه رو به هم می ریزن

آدم مثل اسب(!) تو گِل می مونه

یکی نیست بگه خداوکیلی

جای پوست پسته توی قندونه ؟!

 

قند نصفه ی عموجون هنوز

خیس و لهیده ته فنجونه

خالا خداییش قندش مهم نیست

کنار اون قند نصف دندونه !

می رن مهمونا از اونا فقط

نصفه ی دندون به جا می مونه !!

 

پسته ی خندون ، بادوم شیرین

فندوق در باز ، مال مهمونه

« پرسید زیر لب یکی با حسرت » :

که از این آجیل، به غیر از تخمه،

واسه ما بعدها چی چی می مونه ؟!



 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:49 ::  نويسنده : مهتاب       

 کتابا توی طول ســــال دلتنگ

ولی هر سال یک هفته هماهنگ:
یهو مردم می‌شن عشاق فرهنگ! 
ترافیک بدجوری در پیچ و تابه
نمایشگاه جذابِ کتابه 
***

عزیزان! مال هر شهری که باشین
کتابا دوس دارن همراه ما شین
شده تهران نمایشگاه ماشین 
تمام شهر غرق التهابه
نمایشگاه جذابِ کتابه 
*** 

همیشه عشقمون یک لقمه نونه
می گیم: «ول کن کتاب خیلی گرونه»
شبا پای TV هستیم توی خونه 
ولی فعلا کتاب یک چیز نابه
نمایشگاه جذابِ کتابه 
*** 
تو خونه نوجوونه یا جوونه
فقط کلا کتاب درسی می خونه
کتاباش قد صد تا کامیونه 
ولی بازم سوالاش بی جوابه
نمایشگاه جذابِ کتابه 
*** 
کتابای پر از عشق و محبت
دروغ محــــض در عین صداقت!
خرافات و انرژی های مثبت 
تو مردم این روزا بد جوری بابه
نمایشگاه جذابِ کتابه 
*** 
شده اوضاع مطبوعات عالی
ندارن مشکل ارشاد و مالی
کتابخونه تو خونه نیست خالی 
نکن اینقدر بی خود عجز و لابه

نمایشگاه جذابِ کتابه



 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:49 ::  نويسنده : مهتاب       

 نگو در خانه ی ما برق رفته

بگو در کل دنیا برق رفته

بکن یک لامپ را در خانه خاموش
نمی دانی که صد جا برق رفته ؟

تمام شهر از بالا به پاین
و از پایین به بالا برق رفته

نمی بینم ستاره در سماوات
از اینجا تا ثریا برق رفته

خداوندا به کل شهروندان
بده «صبراً جمیلا» برق رفته !

اگر دارند چادر برق رفته
اگر دارند ویلا برق رفته

ندارد فرق دارا با ندارا(!)
عدالت را! چه زیبا برق رفته

رود مجنون که ups بیارد
سر میک آپ لیلا برق رفته

چو برقت می رود خوابت می آید(!)
لالا لالا لالالا برق رفته

پیامک می زنی: «meeting canceled»
ندا! سارا! سمیرا! برق رفته

فلانی در سخنرانیش می گفت:
«لذا ایضا لهذا برق رفته

نبودِ برق یک بحث جهانی است
همین الان اروپا برق رفته

به جان حضرت حافظ که چندی است
سمرقند و بخارا برق رفته...»

جواب بچه را بابا چنین داد:
نمی یابیم قاقا برق رفته

به جای قصه ی دارا و سارا
از این پس: آب بابا برق رفته

دعاهامان نمی گردند اجابت
مگر در عرش اعلا برق رفته؟!

«مسلمان نشنود کافر نبیند»
که حتی در کلیسا برق رفته!

«بیا تا دست یکدیگر بگیریم»
بیا کاری بکن تا برق رفته

فضا آرام و تاریک و رمانتیک
درست عین تو فیلما! برق رفته

و مردی با زنش می گفت هر شب
صدا کم کن که سیما برق رفته!

«مرا کیفیت چشم تو کافی است»
ولی افسوس! حالا برق رفته

«الا یا ایها الساقی ادر کـَ...»
که ناگه بین اجرا برق رفته!

اگر قدر انرژی را بدانیم
نمی بینیم فردا برق رفته

خودم اســراف کردم در همین شعر
بسی ور رفته ام با «برق رفته»

درون بیت بیتش آب بستم
و در مصرا به مصرا برق رفته!

دوباره ماند شعرم نیمه کاره
دوباره باز گویا برق رفته...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:49 ::  نويسنده : مهتاب       

 تو جامعه هرآدمی که باشین

خیلی کارا ردیف می‌شه با ماشین...

ماشین برای آدم اشتغاله
این روزا کار ِ بی‌ماشین محاله

یکی مسافر می‌زنه با نیسان
اون یکی ترشی می‌فروشه تو پیکان

نون یکی درمیاد از یه تاکسی
یکی مینی‌ماینرو کرده واکسی

کرده یکی ژیانشو سلمونی
یکی با بنزش می‌ره هی مهمونی

ماشین واسه خیلی‌ها اشتغاله
واسه یه عده اما عشق و حاله...!




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:47 ::  نويسنده : مهتاب       

 «خشت اول چون نهد معمار کج»
خشت دوم می‌شود ناچار کج

«تا ثریا می‌رود دیوار کج»
با ثریا می‌شود معمار کج!

«یار بد بدتر بود از مار بد»
البته وقتی نباشد مار کج!

هرچه در دنیای عادی هست راست
هست در اطرافمان بسیار کج

شاطر و سلمانی و خیاط کج
پادو کج، قصاب کج، نجار کج

کج مهندس، کج مربی، کج مدیر
کج پزشک و نرس کج، بیمار کج!

درس کج، شاگرد کج، استاد کج
فکر کج، گفتار کج، رفتار کج

راه کج، راننده کج، مقصود کج
می‌رسد قطعا به منزل بار کج!

بس که خم شد پشت گلدان تارزن
شد پس از اجرای زنده تار کج!

مثل یوزارسیف و مثل شهریار
می‌شود حتما عمر مختار کج!

بی‌تعارف من، شما، ایشان، همه
فرد گمنام و سوپراستار کج

مشتری، کالا، فروشنده، دکان
هرچه می‌بینم در این بازار کج

دایره وقتی نباشد خوب گرد
بوده حتما سوزن پرگار کج

«درد ما را نیست درمان الغیاث»
قبله هم با عرض استغفار کج!
***
مکتب نابی‌است کج‌دار و مریز
تا ابد ما را نگه‌می‌دار کج...!




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:47 ::  نويسنده : مهتاب       

 فیلمای جدی وقتی خنده‌داره
آدم چرا هی کمدی بیاره؟!

فیلمای جدی شدن عین خنده
آدم نمی‌شه نیششو ببنده

بازیگر جدی نقش اول
تو صف بنزین نمی‌شه معطل

22سالشه که ماشین داره
همش تو پیست اسکی تمرین داره

خونه‌ش پر از قناری و بدبده
یه وقتا هم می‌ره به «دانشکده»

تو سلف دانشگاه شیک و پیکش
وعده داره با رفقای شیکش

نصفه شبا که می‌رسه به خونه
آقا پلیس کوچه مهربونه!

بش نمی‌گن کجا بودی تا حالا
یه شب‌به‌خیر می‌گه و می‌ره بالا!

بدون هیچ تغییری توی رختش
با کت و شلوار می‌خوابه رو تختش!

تا صبح هزارتا خواب خوب می‌بینه...
تازگی‌ها فیلمای جدی اینه
***
فیلمای جدی شدن عین خنده

تو سینما کی نیشتو می‌بنده؟!




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:47 ::  نويسنده : مهتاب       

 مرد بايد به فكر كارش باشه
فكر زمستون و بهارش باشه

مرد ديگه فرصتشو نداره
تو زندگي فكر نگارش باشه

مرد بايد مناسبات شغلي‌ش
جاي زنش دار و ندارش باشه

حتي زماني كه مي‌آد به خونه
بازم يه دنيا كار بارش باشه

فكر اجاره خونه باشه حتي
موقعي كه زنش كنارش باشه

وقتي كه دست زنشو مي‌گيره
به جاي اينكه محو يارش باشه

بايد به فكر چاره‌اي براي
رئيس و فحش ِ آبدارش باشه!

بايد بره سراغ شيفت هفتم
گرچه زنش به انتظارش باشه

مرد بايد «ندارم و نمي‌شه»
هميشه جمله‌ي قصارش باشه

زن بگيره اينه، اگر نگيره
بايد به فكر سنگسارش باشه...!




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:47 ::  نويسنده : مهتاب       

 یه بار دیگه ولنتاینه عزیزم

زمان شربِ سان‌شاینه(!) عزیزم

ولنتاین اومد و یک بار دیگه
تو رو دیدم توی آینه عزیزم!
***
زدی بدجور تو خط عشق آنلاین
که داری اشتهایی مثل کمباین

خریدی هیجده تا کارت پستال
نوشتی روش: "تویی تنها ولنتاین"!
***
به جای قلب انگار ناو داری
که اینقد جا برای love داری

یه دونه دل، چهل-پنجاه دلبر...
عزیزم این دله یا گاوداری؟!




 شعر از : مهدی استاد احمد