درباره وبلاگ

سلام دوس جونا اینجا کلا هرچی خودم خوشم اومده میذارم امیدوارم شمام خوشتون بیاد
آخرین مطالب
آرشيو وبلاگ
پيوندها

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ماه بانو و آدرس mahbanoo.LoxBlog.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.





نويسندگان


ورود اعضا:


نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

خبرنامه وب سایت:

برای ثبت نام در خبرنامه ایمیل خود را وارد نمایید




آمار وب سایت:
 

بازدید امروز : 1
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 3
بازدید ماه : 8
بازدید کل : 11083
تعداد مطالب : 38
تعداد نظرات : 5
تعداد آنلاین : 1


ماه بانو
دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 هرکسی از مادر خود قهر کرد
دست به تولید پفک می‌زند

ذرت بوداده‌شده می‌خرد
می‌برد و رنگ و نمک می‌زند

بچه‌ی بیچاره پفک می‌خورد
کشمش و انجیر کپک می‌زند

مادر از این مسئله دلواپس است
بهر نصیحت دو-سه چک می‌زند

کِای پسر از بس تو پفک می‌خوری
بر بدنت پیسی و لک می‌زند

الغرض از باب نصیحتگری
تا بخورد بچه کتک می‌زند!

بهر کمک می رسد از ره پدر
یک دگنک هم به کمک می‌زند!

شوهر از این مسئله شاکی شده
بر سر زن با ته جک می‌زند

زن عصبانیتش افزون شده
توی سر شوهر الک می‌زند

واقعه گسترده شود کم‌کمک
داد و فغان سر به فلک می‌زند

قصه به یک نشریه‌ای می‌رسد
تیتر اول متلک می‌زند

کشور همسایه خبر می‌شود
با دو-سه بمب‌افکن تک می‌زند

کشوری از قاره‌ی دیگری
ناو فرستاده پاتک می زند

جنگ جهانی شده و هرکسی
اسلحه‌ی خویش محک می‌زند

لیزری و میکروبی و هسته‌ای
مردم دنیا به درک، می‌زند

زندگی خلق ترک می‌خورد
بچه‌ی مذکور کپک می‌زند!

کاش پفک را به هدف می‌گرفت
آن‌که به قلب پسرک می‌زند...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 تنها نتوان گفت به ما دانشجو

امروزه پر است هرکجا دانشجو

هرجا بشود بنا یکی دانشگاه
نازل بشود مثل بلا* دانشجو

(*البته بلا به معنی مطلوبش
منظور بلا و ناقلا دانشجو)

حتی بزنی به استوا دانشگاه
بی شک برود به استوا دانشجو

دانشکده از بس به بیابان‌ها هست
باید بخرد قطب‌نما دانشجو

هی می‌رود و می‌آید از شهرستان
دارد چه‌قَدَر برو بیا دانشجو!

این عشق به اعتبار دانشگاه است
تا رشد کند در آن فضا دانشجو

محجوب و شریف و پاک بی‌آلایش
معصوم و عفیف و با‌حیا دانشجو

با جزوه‌ی کوچکی بگردد عاشق
آنقــدر که هست بی‌ریا دانشجو

هردم بروی حوالی دانشگاه
رویت بکنی دوتا دوتا دانشجو!

با نیت ازدواج دانشجویی
من باب رضایت خدا دانشجو...‍!
***
در موقع ایراد سخنرانی‌ها
هم‌قیمت الماس و طلا دانشجو

خلاق و فهیم و لایق و دوران‌ساز
دریای بدون انتها دانشجو...

هی نان بدهند قرض، هی هندونه(!)
زیر بغل ما و شما دانشجو

هنگام ناهار و شام اما در سلف
باید بخورد باد هوا دانشجو

یک ذره اگر هم انتقادی بکند
برخورد شدید می‌شه! با دانشجو

سرچشمه‌ی هر فساد از دانشگاست
طاعون، یرقان، ایدز، وبا دانشجو

سرمنشاء انتقال H1N1 
در کشور ایران چه‌بسا دانشجو!

القصه حدیث درس و دانشگاه ‌است
بسیار سرودیم الا دانشجو!

کافی‌است دگر شعار دادن کافی‌است
دیگر نرود سرش کلا دانشجو...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:43 ::  نويسنده : مهتاب       

 در این زمانه زمینی که خالی از گسل است
برای شاعر عاشق مهم‌تر از غزل است!

به کوچه رو که حیاط آپارتمان تنگ است
پناه گیر که عمر عزیز بی‌بدل است

نه من ز لرزش آپارتمان ملولم و بس
ملالت علما هم ز لرزش گسل است

اگر که زلزله آید محل امنی نیست
«جهان و کار جهان بی‌ثبات و بی‌محل است»

دلیل دادن هشدار و پیش‌بینی چیست؟
«که سعد و نحس ز تاثیر زهره و زحل است»!

دلم امید فراوان به رحم زلزله داشت
ولی چنانکه شنیدم خطر همین بغل است

آپارتمان دلت را بیا مقاوم کن!
ستون قافیه تنگ است و لرزه محتمل است




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : مهتاب       


این بنده‌ی سی‌ساله‌ی در قید حیات
بعد از سه دهه تهجد و صوم و صلاة
در مکتب دوستان چنین فهمیدم:
مردان مگسند و بی‌حجابان شکلات!

 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : مهتاب       

آخر هفته فقط تفریح کن
نیست تفریحات تا یارانه‌ای

آخر هفته خدا را شکر که
نیست پارک و سینما یارانه‌ای

نرخش آزاد است تاب و سرسره
نیست گرگم بر هوا یارانه‌ای

می‌توان هر جمعه سوی کوه رفت
فتح قله را به را! یارانه‌ای...

می‌شود مهمان شوی وقتی که نیست
سفره‌ی فامیل ما یارانه‌ای

می توان بعد از غذا هی بحث کرد
بحثهای از قضا یارانه‌ای

توی بحث از خود فقط تعریف کرد
نیست وقتی ادعا یارانه‌ای

هی دروغ تازه‌ای تحویل داد
نیست تا ترس از خدا یارانه‌ای

می‌توان هی وعده‌های خوب داد
گفت هی "جان شما!" یارانه‌ای

می‌توان هی حرف زد تفریح کرد
پنجشنبه جمعه‌ها یارانه‌ای

نیست تفریحات تا یارانه‌ای
آخر هفته چرا در خانه‌ای؟!



 شعر از : مهدی استاد احمد

 



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : مهتاب       

 این‌که عکسش به روی دیوار است
یک محمدرضای گلزار است

چون علاقه به قافیه دارد
دائما در کنار افشار است!

خوشگلی چون‌که دردسر دارد
حضرتش عمدتا گرفتار است!

کم نگویم حدود صد ملیون
صاحب این‌همه هوادار است!

بشمارید! اگر که کمتر بود
احتمالا عیب از آمار است!

(نشمارید اگر که معتقدید
مگر آدم چه‌قدر بیکار است!)

اهل دیدار با بزرگان است
اهل لبخند توی دیدار است

فن بازیگری او مثل
کارگردانی آواتار است!

اگر اغراق می کنم شاید 
مشکل از طرز اخذ اقرار است!

نامبرده فراتر از این‌هاست
شخص مذکور سوپراستار است...




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:36 ::  نويسنده : مهتاب       

 سرودم شعر خود را با قناعت
چرا؟ چون واقعا زيرا قناعت...

...هميشه بوده و تا هست باشد
كليد لذت از دنيا قناعت

به آقا تا كند خانم محبت
به خانم تا كند آقا قناعت...

...دگر در مملکت مشكل نداريم
به مامان تا كند بابا قناعت!

تريلي هيجده‌تا چرخ دارد
ولي آيا رود بالا؟! (قناعت!)

وليكن با دوتا چرخ و دوتا بال
رود بالا هواپيما! (قناعت!)

چه شيرين است مثل دانش‌آموز
بگيري درس از هرجا قناعت

يك استاديم آدم، يك عدد توپ
بياموزيم از فيفا قناغت!

قناعتمردِ مردان سندبادست
كه عمري كرده بر شيلا قناعت!

اگرچه مي‌نمودم بنده هم نيز
به شيلا توي آن دريا قناعت!

فراوان مي‌توان از اين مسايل
كني هرگوشه‌اي پيدا (قناعت!)

كريستف نام و فاميلي كلمبي(!)
كند تنها به آمريكا قناعت!

چرا پس بعضي از مردم حريصند
براي ما قصيده مي‌نويسند!

به پايان مي‌برم من اين غزل را
كه در شعرم كنم اجرا قناعت




 شعر از : مهدی استاد احمد



دو شنبه 23 خرداد 1390برچسب:, :: 5:34 ::  نويسنده : مهتاب       

رفته بودم دیدن اهل قبور

عاشقم شد پیرمرد مرده شور!

 

 

 

پای او شل بود و دندانی نداشت

چشمهایش هم کج و هم نیمه کور

 

 

 

روی هر قبری نشستم دیدمش

کم کمک آمد جلو آن لندهور

 

 

 

گفت هفتاد و دو ساله روز و شب

می کنم از توی قبرستان عبور

 

 

 

بوده ام اما مجرد تا به حال

شاید از روی غرض یا از غرور

 

 

 

دیدمت من را پسندیدی تو هم

پس در و تخته شود امروز جور

 

 

 

سکه چون ارزش ندارد توی قبر

مهریه ت یک لا کفن، یک دانه گور!

 

 

 

هفت تا میت بشویم رایگان

از فک و فامیلتان، نزدیک و دور

 

 

 

شیربهایت می شود با نرخ روز

سدر و کافور و کفن، حد وفور

 

 

 

چون تفاهم هم مهم است این وسط

گاه گاهی مرده ای را هم بشور!

 

 

 

روزهایی راحتی از پخت و پز

جمعه شب ها می رسد کلی نذور!

 

 

 

در بهش زهرا برایت قبر خوب

 

 

نصف قیمت می کنم من جفت و جور!

 

 

 

گر جوابت مثبت است افتاده ای

هفت شب جشن و عروسی و سرور

 

 

 

من بله گفتم به او با یک دلیل

چون که شوهر گیر می آید به زور!

 

 

 

یک عدد خرما دهان من گذاشت

با کفن روی سرم انداخت تور!

 

 

 

اشهدی خواند و همان جا روی قبر

عقد کرد آخر مرا آن مرده شور!
 شعر از : معصومه پاکروان

 



صفحه قبل 1 2 3 4 صفحه بعد